Love+ Care = Mother ♥♥ 

 

 Love + Fear = Father ♥♥ 

 

 Love + Help = Sister  ♥♥ 

 

 Love +Fight = Brother ♥♥  

 

 Love + Life = Wife/ Husband 

 ♥♥

 

 

 Love +Care +Fear + Help + Fight + Life = Friend 

  

فکر کن ......

تا حالا عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی – کی میدونه چه وقت – شاید به دردتون بخوره؟

تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟

تا حالا شده که لباسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا استفاده نکردین، انبار کنید؟

درون خودت چی؟ تا حالا شده که خاطره ی سرزنش ها، خشم ها، ترس ها و چیزای دیگه رو به خاطر بسپاری؟

دیگه نکن! تو داری بر خلاف مسیر کامیابی خودت حرکت می کنی!

ادامه مطلب ...

ابرخودروی ایتالیایی با 6 چرخ وارد بازار می‌شود!

ابرخودروی ایتالیایی Covini C6W با 6 چرخ که احتمال واژگون‌شدن آنرا به حداقل رسانده‌اند، به تازگی در مسابقات حرفه‌ای بولونیا به نمایش درآمده است. این خودرو می‌تواند رقیب تازه‌ محصولات فراری باشد...

ادامه مطلب ...

بدون شرح!!!


شما با انجام چه کاری راحت می شید ؟ اگه دوست داشتید بنویسید .



درخواست کمک

سلام عرض میکنم خدمت تمامی بر و بچه های گروه توپمون 

فکری در سر دارم که خوشحال میشم اگه کسی یاریم کنه که در موردش توضیح میدم. 

نمیدونم چند نفرتون با خودروهای هیبریدی آشنایید؟؟؟ 

و چندتاتون با انرژی خورشیدی ؟؟؟ 

ولی میشه حدث زد که هیشکی تو این زمینه ها کاری نکرده ...... 

خلاصه من می خوام با استفاده از انرژی خورشیدی یه خودروی هیبریدی رو راه بندازیم !  !  ! 

البته اگه نیاز به توضیح بیشتری داشتید بنده با حوصله براتون توضیح میدم ولی نه تو وبلاگ ......  

امیدوارم که مثله اون دفعه به خاطر حمایتای بی دریغتون از خجالت آب نشم  .

۱۰ اعجوبه ی دنیا

کیم اونگ یونگ : باهوش ترین فرد دنیا



                      



این فوق نابغه کره ای در سال 1962 به دنیا آمد و در حال حاضر باهوش ترین فرد دنیا محسوب می شود. او در چهار سالگی می توانست زبانهای ژاپنی، کره ای، آلمانی و انگلیسی را بخواند. در پنج سالگی سخت ترین مسئله های دیفرانسیل و انتگرال را حل میکرد و بهره هوشی بسیار بالا یعنی بالای 210 داشت. کیم از 3 تا 6 سالگی دانشجوی افتخاری دانشگاه هانگ یانگ بود و در 7 سالگی به ناسا دعوت شد. او در پانزده سالگی دکترای خود را گرفت.
 

ادامه مطلب ...

روزى که امیرکبیر به شدت گریست

سال 1264 قمرى، نخستین برنامه‌ى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند

 

به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان مى‌شود هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باخته‌اند، امیر بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مى کرد که با این فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند یا از شهر بیرون مى‌رفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مى‌شود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌اى باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاى‌هاى مى‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچه‌ى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند.
 

 

امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ایرانى‌ها اولاد حقیقى من هستند و من از این مى‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثرنکوبیدن آبله بمیرند.

 

ما خوشبختیم!!!

اگر فکر مى‌کنید درس خواندن سخت است، به این بچه نگاه کنید




ادامه مطلب ...

چیلرها

سلام دوستان!

از این به بعد سعی می کنم از دستگاه های تاسیساتی براتون اطلاعاتی جمع آوری کنم


مطلبی که این هفته براتون آماده کردم در مورد چیلر هاست




ادامه مطلب ...

این حسین کیست؟آن حسین که بود!

حسین(ع) بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود. افسوس که به جای افکارش ، زخم های تنش را نشانمان دادند...

و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند .      <<دکتر علی شریعتی>>

فقر

*فقر*

میخواهم  بگویم ......

فقر  همه جا سر میکشد .......

فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی  هم  نیست ......

فقر ، چیزی را  " نداشتن " است ، ولی  ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست
.......

فقر  ،  همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند
......

فقر ،  تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد
میکند ......

فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....

فقر ،  همه جا سر میکشد ........

                   فقر ، شب را " بی غذا  " سر کردن نیست ..

                 *فقر ، روز را  " بی اندیشه"   سر کردن است .. *

__._,_.___