برای همکلاسی خوبمان آقای "شهرام شاکر"

هم کلاسی عزیز جناب آقای شهرام شاکر با آرزوی کسب موفقیت های روز افزون و تجربه ی شرایط و موقعیت های جدید و بهتر باید بگوییم که جایتان خالی است این روزها! و تلافی واقعیت ها را بر سر عالم مجازی در آوردن کاملا منصفانه است، پس منتظر حضورتان در وبلاگ خواهیم ماند!


نظرات 10 + ارسال نظر
باقلوا و قطاب! چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ب.ظ

شهرام جان میدونم که اونج دهنت سرویسه اما شبا که با اون پژو کذایی میری اطلسی و پاساژ آریا یاد منم باش.
خداییش خیلی با شهرتون حال میکنم.
ایشالا بازم بیام خونتون و عشق و حال و . . .

f.y پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ق.ظ

مرضیه جان گل گفتی.بسیار جاشون خالیه.
انشاا... که اینجا شاهد حضور پررنگشون باشیم.

بله، بله!

... جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ب.ظ

شهرام یادت همیشه در دل ما زندست.فقط خیر ببینی بر نگردیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

هادی عطاری شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ

وقتی شهرام اومد پیش من برا خدافظی شما که نبودید!!!
دم رفتن چهرش نورانی شده بود!!!
انگار یه حسی بهم می گفت که شربتو مینوشه
موقعی که داشت میرفت دامنش(منظورم پیرهنشه)تو حلقه ی در گیر کرد.هرچی بهش گفتم شهرا نرو گوش نکرد که نکرد!!!
(شوخی)
شهرام جون خیلی مخلصیم دلم واست تنگ شده گرچه خودت میدونی یه لحظم نمیتونستیم کنار هم مث دو تا آدم متمدن بشینیم
دلم واسه سرو کله زدن باهات تنگ شده.

خاک پای همه بر و بچه های مکانیک اصفه شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ق.ظ

وای چقدهحال میده آدم در کانون توجهات باشه ! الان دارن تو دلم قند آب میکنن. آخه از سیستم توی سایت دانشکده دارم کامنت میذارم؛ نمیدونین چه حالی میده. آخه واسه همه دارم پز میدم که : ببینین چقد بچه های با مرامی داریم ؛ ببینین چقد هوای همو داریم ؛خانوم طالبیان و یوسفی ...... ؛ این هادی رو میبینی.....؛ این باقلوا همون ... که گفتم؛ ... و پشت سر هم خاطره......


ولی از شوخی گذشته دمتون گرم و دماغتون چاق باشه ایشالله همیشه. دستتونم درد نکنه که به یاد کوچیکتون هستید ! سر همه بچه های مکانیک سلامت!!!

[ بدون نام ] دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ب.ظ

این پست من را یاد یک خاطره انداخت، یاد اولین امتحان ریاضی که توی دانشگاه دادیم، یادتونه؟ سر یک لج بازی مجبور شدیم امتحان بدهیم! همش هم تقصیر همین آقای شاکر بود.
یاد ترم یک بخیر.
حالا رفته کجا؟ انتقالی گرفته؟

شهرام سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:20 ب.ظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:06 ب.ظ

یعنی چی؟

علی محمودی شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ب.ظ

سلام به شهرام بزرگ
شهرام جون باور کن دلم برات یه ذره شده آخه امثال تو توی گروهمون کمه نیست اصلا وجود نداره
به امید دیدار

۲ یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:24 ب.ظ

سلام بر ش.ش که نمیدانم تا کی مثل دیوانه ها شماره‌اش را در گوشیم نگه خواهم داشت
خوشا عمری که در اوج صداقت زیست میکردیم
ولی ای «رام شه» کنیه تو بی منطق زدی ما را
زدی تیرم و ظلمانی نمودی حال و احوالم
و ۲ دیوانه‌وار از تو نخواهد کند دل‌ها را.
( یه‌هویی اومد دیگه؛حضار همگی ببخشید)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد